کسراکسرا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما کسرا

تولد یکسالگی کسرای نازنینم همه زندگی من

با توجه به اینکه سال اول بود و بی تجربه بودم تم تولدت رو پو انتخاب کردم چون بیشتر وسایلش آماده توی بازار بود از جمله لیوان بشقاب و ... هر چند بماند که بعضی مغازه ها اصلا نمیدونستن پو چی هست کی هست ههههه پذیرایی از مهمونا به صورت پرسی و تکنفره بود چون پذیرایی سلفی واسه 45 نفر اونم توخونه نه چندان بزرگ کار راحتی نبود خیلی سخت نگرفتم که بیشتر بهمون خوش بگذره و بالاخره روز تولدت فرا رسید 14 بهمن 90 روز خیلی خیلی خوبی بود بهمون خیلی خوش گذشت و از طرفی میشد برق رضایت و خوشحالی رو تو چشم تک تک مهمونها دید و از این بابت خیلیییییی خوشحالم این هم کسرا و اولین جشن تولدش به روایت تصویر کارت دعوت که به اینصورت به مهمونها تقدیم ش...
2 اسفند 1390

تب لعنتی

درست فردای تولد گروهی یعنی شنبه شب کسرا تب کرد شب ساعت 12 خوب بود و خوابید ساعت 2 از خواب بیدار شد دیدم بدنش داغه و تب داره اولش گفتم شاید بخاطر دندونشه بهش استامینوفن دادم ولی چند دقیقه بعد حالش به هم خورد گفتم شاید بخاطر بستنی ای هست که عصری بهش دادم خورد خیلی ترسیدم حسین رو صدا کردم هی که میگذشت میدیدم داره داغتر میشه تا اینکه 1 ساعت دیگه دوباره بالا آورد خلاصه هی پاشویه ش کردم دست و صورتشو شستم و تا خود صبح پلک رو هم نذاشتم و هر 4 ساعت بهش استامینوفن میدادم ظهر که از خواب بیدار شد دیدم همچنان داغه و با وجود این همه پاشویه و استامینوفن اصلا تبش پایین نمیاد تب بالایی هم داشت و منم از تب خیلی خیلی میترسیدم عصر به حسین زنگ زد...
20 بهمن 1390

1 سالگی عشقم مبارک

نگاهی میندازم به گذشته و برمی گردم به پارسال 10 بهمن 89 ظهر وقتی با دوستای نی نی سایتیم حرف میزدم بهشون میگفتم دعا کنید امروز که میرم مطب دکتر بهم بگه دهانه رحمت 4 5 سانت باز شده بدو برو بیمارستان نمیدونم شاید یه جورایی بهم الهام شده بود که دیگه چیزی به پایان راه نمونده ساعت 6 عصر نوبت دکتر داشتم ساعت 7 وارد مطب شدم معاینه لگن داشتم که ببینم میتونم زایمان طبیعی داشته باشم یا نه آخه من خیلی ترسوام خیلی بیشتر از اونچه که فکرشو بکنید کلا از زایمان میترسیدم هم سزارین هم طبیعی ولی بازم از سزارین بیشتر بالاخره سزارین اسم عمل جراحی روش بود دیگه و من از تصور این که وارد اتاق عمل بشم واهمه داشتم و همیشه پیش خودم میگفتم نمیشد این بچه همیشه ...
11 بهمن 1390

11 ماهگیت مبارک

خدای من باورم نمیشه...دیگه چیزی به 1 سالگی عشقم نمونده 11 ماهه که خونمون پر از عشق شده پر از خنده پر از بازی و شیطنت های بچگانه گاهی اوقات به روزهایی فکر میکنم که خودم بودم و حسین بدون کسرا صبح تا شب خودم بودم و خودم نه از جنب و جوش و ورجه وورجه های بچه خبری بود نه از دنبال بچه دویدن که سمت چیزای خطرناک نره ... نه از غذا درست کردن یا گرم کردن و با هزار مکافات به بچه غذا دادن...نه از بیخوابیهای شبانه... نه از بازی و اون خنده های از ته دل بچه ...و نه نه نه واااااااااای خدا...پس واقعا دلیل زندگی من یا بهتر بگم ما چی بوده؟!؟!؟! الان 1 ثانیه نمیتونم جای خالی کسرای عزیزم رو توی خونه تحمل کنم با وجود همه خستگیها و مشکلاتی که بچه داری دا...
19 دی 1390

11 ماهگیت مبارک

خدای من باورم نمیشه...دیگه چیزی به 1 سالگی عشقم نمونده 11 ماهه که خونمون پر از عشق شده پر از خنده پر از بازی و شیطنت های بچگانه گاهی اوقات به روزهایی فکر میکنم که خودم بودم و حسین بدون کسرا صبح تا شب خودم بودم و خودم نه از جنب و جوش و ورجه وورجه های بچه خبری بود نه از دنبال بچه دویدن که سمت چیزای خطرناک نره ... نه از غذا درست کردن یا گرم کردن و با هزار مکافات به بچه غذا دادن...نه از بیخوابیهای شبانه... نه از بازی و اون خنده های از ته دل بچه ...و نه نه نه واااااااااای خدا...پس واقعا دلیل زندگی من یا بهتر بگم ما چی بوده؟!؟!؟! الان 1 ثانیه نمیتونم جای خالی کسرای عزیزم رو توی خونه تحمل کنم با وجود همه خستگیها و مشکلاتی که بچه د...
19 دی 1390

کسرا و یلدا

پسر قشنگم امسال اولین یلدای زندگیشو تجربه کرد امسال زیباترین و خوشمزه ترین هندونه عمرمو داشتم هندونه متفکر هندونه کلافه هندونه خوشحال هندونه عصبانی هندونه شیطون هندونه آروم و اینم آخر و عاقبت هندونه هندونه خسته و خواب نازنینم خونه مامان جون و بعدش خونه مامانی خیلی خیلی بهمون خوش گذشت امیدوارم عمرت یلدایی باشه عزیزم   ...
4 دی 1390

کسرا و یلدا

پسر قشنگم امسال اولین یلدای زندگیشو تجربه کرد امسال زیباترین و خوشمزه ترین هندونه عمرمو داشتم هندونه متفکر هندونه کلافه هندونه خوشحال هندونه عصبانی هندونه شیطون هندونه آروم و اینم آخر و عاقبت هندونه هندونه خسته و خواب نازنینم خونه مامان جون و بعدش خونه مامانی خیلی خیلی بهمون خوش گذشت امیدوارم عمرت یلدایی باشه عزیزم ...
4 دی 1390

10 ماهگیت مبارک

دلم میخواد فقط 5 دقیقه واسه خودم باشم ولی... بله آقا کسرا شما دیگه وقت خالی واسه من نذاشتی که هیییییییییییییییییی قبلا چقدر حوصلم سر میرفت دلم میخواد فقط چند مین حوصلم سر بره ولی نمیره که نمیره هههههه یکسره باید باهات بازی کنم و کنارت باشم کافیه از پیشت بلند شم و برم دنبال کاری دنبالم راه میفتی و میای یکسره هم آویزون منی که بلند شی نه رو زمین میتونم بشینم از دست تو نه رو مبل نه سرپا نه... خلاصه که شیطونک خیلیییییییییییییی داری ازم انرژی میگیری یه وقتایی دیگه کم میارم و یه کوچولو باهات بداخلاق میشم ولی سریع هم پشیمون میشم و میام بغلت میکنم و بوسه بارونت میکنم آخه همش به خودم میگم این بچه چه می فهمه این فقط 10 ماهشه ولی نف...
18 آذر 1390

10 ماهگیت مبارک

دلم میخواد فقط 5 دقیقه واسه خودم باشم ولی... بله آقا کسرا شما دیگه وقت خالی واسه من نذاشتی که هیییییییییییییییییی قبلا چقدر حوصلم سر میرفت دلم میخواد فقط چند مین حوصلم سر بره ولی نمیره که نمیره هههههه یکسره باید باهات بازی کنم و کنارت باشم کافیه از پیشت بلند شم و برم دنبال کاری دنبالم راه میفتی و میای یکسره هم آویزون منی که بلند شی نه رو زمین میتونم بشینم از دست تو نه رو مبل نه سرپا نه... خلاصه که شیطونک خیلیییییییییییییی داری ازم انرژی میگیری یه وقتایی دیگه کم میارم و یه کوچولو باهات بداخلاق میشم ولی سریع هم پشیمون میشم و میام بغلت میکنم و بوسه بارونت میکنم آخه همش به خودم میگم این بچه چه می فهمه این فقط 10 ماهشه ولی نفسم... ...
11 آذر 1390

کسرا سه دندونه میشود!

دقیقا 1 آذر زمانی که تو 9 ماه و 20 روزه بودی متوجه شدم که سومین دندونت داره درمیاد یعنی اولین دندون از بالا و بیشترین علامتش هم همون آب دهنت بود که خیلی میرفت مبارک پسر نازم باشه یه روز از در اومدن دندونات ذوق زده میشیم و یه روزم از لق شدن و افتادن دندونهات عجب روزگاریه هههههههه
4 آذر 1390