نگاهی میندازم به گذشته و برمی گردم به پارسال 10 بهمن 89 ظهر وقتی با دوستای نی نی سایتیم حرف میزدم بهشون میگفتم دعا کنید امروز که میرم مطب دکتر بهم بگه دهانه رحمت 4 5 سانت باز شده بدو برو بیمارستان نمیدونم شاید یه جورایی بهم الهام شده بود که دیگه چیزی به پایان راه نمونده ساعت 6 عصر نوبت دکتر داشتم ساعت 7 وارد مطب شدم معاینه لگن داشتم که ببینم میتونم زایمان طبیعی داشته باشم یا نه آخه من خیلی ترسوام خیلی بیشتر از اونچه که فکرشو بکنید کلا از زایمان میترسیدم هم سزارین هم طبیعی ولی بازم از سزارین بیشتر بالاخره سزارین اسم عمل جراحی روش بود دیگه و من از تصور این که وارد اتاق عمل بشم واهمه داشتم و همیشه پیش خودم میگفتم نمیشد این بچه همیشه ...