2 سالگی عشقم مبارک...
پسرک عزیز تر از جانم! هر وقت هوای این شهر ابری می شود دلم تو را میخواهد تو و آن پاهای کوچک و ظریفت را تو و آن دستهای فسقلی و گرمت را خنده ات لبهایت تو را میخواهم که قید دنیا را بزنم و ببرمت به نزدیکترین پارک جایی که آسمان و درخت و آب و زمین دور هم جمع اند با هم تاتی تاتی با هم خنده خنده بعد بغلت کنم و بنشینی روی پاهایم روی نیمکت و من... برایت از بزرگ شدن بگویم و هر بار که کلمه بزرگ می آید بر زبانم دستانم محکم گرد شود دور دستانت یک جوری که خودت هم نفهمی چقدر از بزرگ شدنت می ترسم توی بغلم فشا...
نویسنده :
محبوبه
15:07