کسراکسرا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما کسرا

20 ماهگیت مبارک عزیز دلم

1391/7/4 16:37
نویسنده : محبوبه
1,969 بازدید
اشتراک گذاری

الان که میخوام اینجا مطلب بنویسم 4 مهره و هنوز 7 روزی مونده تا پسرکم 20 ماهه بشه 

ولی این سری میخوام جلو جلو بنویسم تا جبران همه نا نوشته های قبلی بشه چشمک

هیچوقت فکر نمی کردم به کسی انقدر وابسته باشم 

هیچوقت فکر نمی کردم کسی رو انقدر دوست داشته باشم و عاشقش باشم 

هیچوقت فکر نمی کردم نتونم حتی یک لحظه از کسی جدا بشم 

ولی...

الان می بینم دنیای مادرانه خیلی متفاوت تر از دنیای دیگرانه 

دلم هر لحظه و هر ثانیه واسه شیرین کاریهای پسرم قنج میره قلب

روزی 100000 بار بغلش میکنم و فشارش میدم و بوسه بارونش میکنم اونم نه از اون بوسه های معمولی از اون بوسهای سفت و آبدار و محکم که لااقل به دلم بچسبه و البته گاهی پسرک خودش رو به زور از زیر دست و پای من میکشه بیرون و خودشو نجات میده بغل

کسرای عزیزم به لطف خدا 20 ماهه شد 

20 ماهه که من مادرم و هر ثانیه ش برام شیرین و لذت بخش بوده 

20 ماهه که فضای خونمون پره از صدای خنده هاش و شیطنتهاشو و بازیهاش 

وای که چقدر صدای خنده هاشو دوست دارم وقتی با باباش بازی میکنه ماچ

کسرا جونم چند وقتیه که خوابش بهتر شده! دیگه شبا 12/5 1 میخوابه و خیلی کم پیش میاد که دیگه تا صبح بیدار شه واسه شیر ولی از اونور صبح ساعت 8 و 9 بیداره دیگه 

عسلک من تا یه حدی حرف میزنه 

وای که که چقدر شیرین زبونه این بچه 

برق = بَخ 

قند = اَ ( از دستش اصلا نمیتونیم قندون بیاریم وسط از بس که قند میخوره هر چند تا چایی می بینه میگه اَ اَ اَ ) 

کفش = اَفش

آب = آب ( تا چند وقت پیش میگفت او ولی الان دیگه درست میگه ) 

نون = نو

عمه = عمه 

عمو = عم

آقاجون = آنقا 

یک دو سه = اَ دو دی 

هانیه = هانِه 

یکتا = دوتا  نیشخند

جوجو = دودو 

سس = سس ولی به زبون شیرین خودش (س) رو یه کم شکل (ش) تلفظ میکنه 

بابا = آبا 

ماما = آبا نیشخند

محبوب = اَبو 

هاپو = آبو 

دوست = دوس 

دَدَ = اَدَ

پو = کو 

روزی 10 بار وسایلشو گم میکنه یا قایم میکنه و میگه پو! پو! همیشه در حال جستجو و گشتنه خنده

بهش میگیم ساعت چنده میگه اَش = هشت 

هر چیزی رو که بخواد بگه دربیار یا درشو باز کن میگه اَخ ! مثلا بخواد بگه کفششو دربیاریم میگه اَخ یا در یه شیشه رو باز کنیم اَخ 

میگم تو ناهار خوردی میگه نه 

میگم خوابت نمیاد میگه نه 

میگم رفتی ارایشگاه موهاتو کوتاه کرد گریه کردی میگه نه 

میگم مامانی موهاشو رنگ کرده قشنگ شده میگه نه نگران

میگم منو دوست داری میگه نه دل شکسته

ولی میگم بریم دد نمیگه نه میگه اَدَ 

موهاش و چشماشو دماغشو زبونشو دستاشو پاهاشو میشناسه و هر کدومو ازش میپرسیم نشون میده 

تازه مثلا وقتی میگم موهای مامانی کو موهای منو نشون میده 

چشمای مامانی کو چشمای منو نشون میده 

میگم جیگر من کیه میزنه رو سینه ش میگه مَ مَ مَ 

عسل من کیه مَ مَ مَ 

زندگیم کیه مَ مَ مَ 

عکس کیه رو دیوار مَ مَ مَ 

علاقه زیادی به سوییچ و ماشین داره 

حتما باید این سوییچو بکنه تو و هر وقت که باباش تو ماشین نیست این باید جای باباش بشینه و رانندگی کنه 

با هر کی بازیهای مخصوص خودشو داره 

با من یه بازیهایی رو میکنه با باباش یه بازیهایی با عمه ش یه بازیهایی با مامانیش یه بازیهایی 

تا مامانمو می بینه گیر میده به گوشواره هاش که الا و بلا درش بیار بنداز به انگشت پای من ( آخه گوشواره هاش از این حلقه ای کوچیکاس) ... حالا چه ربطی داره خدا میدونه 

از صبح که بیدار میشه تا خود شب باید باهاش بازی کنیم و سرگرمش کنیم وگرنه آرومت نمیذاره آخ

یکسره ازم نی نای میخواد باید براش آهنگ بذاریم 

البته ناگفته نماند بعضی وقتا هم یه کنجکاویها و خرابکاریهایی هم میکنه 

مثلا چند روز پیش سطل نمکو خالی کرد کف آشپزخونه 

یا یه سری شیشه ادویه رو برداشت خالی کرد رو زمین 

شیشه عدسم شکسته یه مدت هی میرفت یه مشت عدس برمیداشت میاورد خالی میکرد رو زمین 

منه بیچاره اگه در حال انجام کاری باشم و کسرا با خودش مشغول باشه حتما باید بعدش کلی خرابکاری ازش جمع کنم 

ولی با همه این حرفا...

میتونم به جرات بگم هیچوقت تو زندگیم انقدر شاد و خوشحال نبودم لبخند

با دیدن کسرای نازنینم انرژی میگیرم و شیرین ترین روزهای زندگیمو میگذرونم 

خوشگل من هنوز همون 12 تا دندون رو داره 

و البته غذا خوردنش هم یه کوچولو بهتر شده

عسلکم خیلی به شیر من وابسته شده از صبح تا شب یکسره در حال مکیدنه خوشمزه نمیدونم چجوری باید از شیر بگیرمش امیدوارم خیلی سخت نباشه هم واسه خودش هم واسه من نگران

18 ماهگی هم آخرین واکسنشو زدیم که شبش و فردا صبحش یه کم تب داشت و دیگه از شر واکسن رااااااااااحت شدیم تا 6 سالگی اوه 

دیروز با ترازو عقربه ای کسرا رو کشیدم 11 کیلو بود و قدش رو هم خودم اندازه گرفتم 85/5 بود 

اگه وزنش 11 شده باشه خوشحالم که بالاخره مرز 10 کیلو رو شکست و وارد 11 شد آخه خیلی وقت بود رو 10 گیر کرده بود 

زندگیه من 

نفس من 

عمر من 

شیرین من 

عاشقااااااااااااااااانه و دیوانه واااااااااااااار دوستت دارم قلبماچبغل

و اینم آقا کسرای گلم به روایت تصویر ( ببخشید که عکسا در هم برهمه!!! ) زبان

آخه کسرا اصلا یه جا واینمیسته ازش 2 تا عکس قشنگ بگیریم تا دوربینو می بینه میدوئه میاد میگیرتش  

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان محمدرهام جون
7 مهر 91 0:10
خوشگل خاله 20ماهگیت پیشاپیش مبارکمحبوبه جون دیر اومدی اما کامل وحسابییییییییییییییی، دست مریزاد گلم
نازنین
8 مهر 91 12:14
مبارکه ماشالله چه شازده ای اسفند دود کن خانومییییییی
شادي
30 مهر 91 3:01
من عاشق اين پسر شدم . راستش از نظر من خيلي شباهت داره به دخترك من شايد هم اين تصور منه . اما هر چي هست ، دختركمو برام تداعي ميكنه