کسراکسرا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما کسرا

دندون جدید و اندر احوالات 21 ماهگی

دقیقا 13 مهر دیدم که سیزدهمین دندون کسرا نیش زده (از بالا سمت راست سومین دندون از جلو)  و همچنین 14 آبان هم چهاردهمین دندونش (دقیقا قرینه دندون بالا) رو دیدم که کااااااااامل از زیر لثه معلوم بود و سفت شده بود ولی هنوز که هنوزه بیرون نزده فکر کنم دیگه تو همین یکی دو روز باید منتظرش باشیم    کسرا هنوز جمله نمیگه ولی یه سری کلمات جدید یاد گرفته سوزن = سواَ انگور = اَبِ خ  دکتر = دوتو ( میگیم مریض بودی کجا رفتی؟ میگه دوتو میگیم کجات درد میکرد سرشو نشون میده )  کسرا = اَیا  علی گل (فامیلیشه) = عَی گُ پیشی = بیشی  خر = اَخ  دیگه چیزی یادم نمیاد ولی هر کلمه ای رو که بهش میگیم بگو به زبو...
28 آبان 1391

به بهانه 20 ماهگی پسرک

به بهانه بیستمین ماهگرد تولد کسرای نازنین یه کیک درست کردم که توی تزئینش کلی هنر و خلاقیت به خرج دادم و روش اسمارتیز گذاشتم که البته سریعا توسط کسرای شکمو وعاشق هله هوله خورده شد     ولی خب اصل مزه شه که خیلی خوشمزه بود جای هر کی که نبود خالی    و حالا کسرا شروع میکنه به پاتک زدن  و اینجا به درخواست بابایی داره یه اسمارتیز براش می بره  و این هم یه تشکر پدر پسری     و همچنان ادامه ماجرا  و در نهایت کسرای راضی و خوشحال  دردونه من 20 ماهگیت مبارک عزیز دل من  راستی تا یادم نرفته اینم بگم که تو توی خونه معروفی به : " شیرخواره پوشک بند"&nbs...
11 مهر 1391

20 ماهگیت مبارک عزیز دلم

الان که میخوام اینجا مطلب بنویسم 4 مهره و هنوز 7 روزی مونده تا پسرکم 20 ماهه بشه  ولی این سری میخوام جلو جلو بنویسم تا جبران همه نا نوشته های قبلی بشه  هیچوقت فکر نمی کردم به کسی انقدر وابسته باشم  هیچوقت فکر نمی کردم کسی رو انقدر دوست داشته باشم و عاشقش باشم  هیچوقت فکر نمی کردم نتونم حتی یک لحظه از کسی جدا بشم  ولی... الان می بینم دنیای مادرانه خیلی متفاوت تر از دنیای دیگرانه  دلم هر لحظه و هر ثانیه واسه شیرین کاریهای پسرم قنج میره  روزی 100000 بار بغلش میکنم و فشارش میدم و بوسه بارونش میکنم اونم نه از اون بوسه های معمولی از اون بوسهای سفت و آبدار و محکم که لااقل به دلم بچسبه و البته گاه...
4 مهر 1391

دهمین یازدهمین و دوازدهمین دندون

پسرک ناز و خوشگل من 3 تا دندون دیگه هم با فاصله های خیلی کم درآورد  26 تیر  1 مرداد  و 5 مرداد  متوجه شدم به ترتیب دهمی یازدهمی و دوازدهمین دندونشم نیش زده اونم دندونای کرسیش  پسرکم خیلی کم اشتها شده اصلا اصلا اصلا درست حسابی غذا نمیخوره اخلاقشم یه روز خوبه یه روز نق نقو یه روز آرومه یه روز اذیت کن  و من میدونم همه این بیقراریها و بیخوابیها و اذیتهاش همه و همه بخاطر دندون کرسیاشه که داره در میاره و طفلی خیلی اذیت میشه   
5 مرداد 1391

هفتمین iهشتمین و نهمین دندون

کسرا گلی در تاریخ 8 خرداد 91 هفتمین دندونش رو هم دراورد  2 تا دندون پایینی رو که داشت اینبار دندون کنار دندون چپی نیش زد    15 خرداد 91 هشتمین دندون  این بار یکی از دندون کرسیاش از بالا سمت راست دراومد    و 30 خرداد 91 نهمین دندون  اینبار بازم از پایین دندون کنار دندون سمت راستی    خیلی وقت بود دندونای کسرا رو 6 تا گیر کرده بود که دیگه تو خرداد ماه یهو 3 تا با هم دراومد  مبارک باشه دندونای خوشگلت نازنینم  الهی بمیرم برات که چقدر اذیت میشی سر این دندونات  بعضی روزا واقعا اذیت میکنی و بهانه میگیری که مطمئنم بخاطر دندونته  اشتهاتم که تعریف چندانی نداره جد...
5 تير 1391

و باز هم قرار...

دومین قرار با بچه های گل نی نی سایتی 6 خرداد بود روز خیلی خوبی رو در کنار هم گذروندیم کلی خوش گذشت   تلاش کسرا و ارشان برای به دست آردن جعبه شکلات   و در آخر راهکار کسرا برای تصاحب یه بسته خوراکی خوشمزه :))))   و کسرا همچنان مشغول با بسته خوشمزه و بی خبر از همه جا...   و تو اون جمع پسر گلم با تنها بچه ای که رابطه خوبی داشت اوینای ناز بود   عسل جیغ جیغوی مامان اینجا اسباب بازیهای دیگرانو گرفته به هیچ کسم نمیده هر کی ندونه فکر میکنه کسرا اصلا نه اسباب بازی داره نه دیده هههههههه   ایشالا این قرارها همیشه برقرار باشه ...
10 خرداد 1391

سفر به قمصر و کاشان

29 اردیبهشت 90 راهی قمصرکاشان شدیم عجب گلهایی چه بویی به به   عسل من در جایگاه گلابگیری   و بعد از اون رفتن به کاشان و بازدید از باغ فین و حمام فین و این هم آقای راننده!!! جالب اینجا بود که نمیذاشتی اصلا بابایی فرمونو بچسبه هی دستشو میزدی کنار :)))))   ...
1 خرداد 1391

اولین مسافرت رسمی کسرا به شمال

البته باید این پست رو قبل از پست 15 ماهگیت مینوشتم ولی اشکال نداره 5 اردیبهشت 90 با عمو علی و خاله زهرا و آرنیکا کوچولو راهی شمال شدیم هر چی از خوشی و آرامشمون تو این سفر بگم کم گفتم آقا کسرا هم حساااااااااابی خوش گذروند ویلای لب دریا عجب صفایی داشت!!!   یه شب خنک کنار دریا و عزیز دل من در حال شن بازی   و باز هم جیگر مامانمشغول بازی با شن و ماسه ها عجب کیفی کردی فقط آخرش یکی دو تا مشت شن و ماسه هم خوردی که سریعا بردمت و دهنتو شستم :((((   ...
25 ارديبهشت 1391